شيخ اباعلي رود باري(بابا شيخ علي)

امام زاده اي بنام(فضل بن علي بن احمد بن محمد حنيفيه )در روستاي بابا شيخ علي از توابع زرين شهر و از روستاهاي حاشيه رودخانه زاينده رود در كنار جاده زرين شهر- شهركرد قرار دارد .

پيرامون بقعه اين امام زاده فضاي مشجري با درختان كهنسال واشراف بر زاينده رود وكشتزارهاي برنج اطراف آن محيطي سر سبز و با صفا را تشكيل ميدهد در كنار بقعه امامزاده رواق نسبتا بزرگي ساخته اند كه در وسط آن قبري بچشم مي خورد روي سنگ قبر چنين حجاري شده است.

كل شي هالك الاوجه هوالحي الذي لايموت

مرقد منور و مضجع مطهر عالم رباني و عارف صمداني الواصل الي رحمته الله حضرت شيخ المشا يخ ابو علي رودباري از اقطاب سلسله جليليه عليه رضوانيه اثني عشري كه در سال 322 ه . ق نداي ارجعي را لبيك گفته و روح پر فتوحش به عالم ملكوت پرواز و در قرب حضرت احديت آرميد.

اينجا آرامگاه ابا علي رودباري عارف بزرگ قرن سوم است عرفا و دراويش و فقراي اهل حق از گوشه و كنار استان در شبهاي خاصي از سال در اين مكان حاضر ميشوند و به خواندن مثنوي مي پردازند ،اينجا محل ورد و دعا و ذكر مناقب وفضائل علي ابن ابي طالب (ع)و محل چله نشيني بوده و هست،يازده قرن پيش عارفي كامل به سير و سياحت و كسب معرفت از مشايخ زمان خود سفر هاي متعددي به مصر و شام كرد وسر انجام به زيارت خانه خدا روي آورد و مدت مديدي در مكه مقيم بوده،در كنار خانه خدا به همراه عرفا و مشايخ جلسات زيادي داشته. ذكر فضائل و حلم و علم و فضل و ارشادات او زبانزد خاص و عام بود عرفاي بزرگ از آداب سلوك او سخنها گفته اند و او را از جمله اقطاب و مشايخ،كامل اهل طريقت و فتوت و عالمترين پيران زمان به علم حقيقت دانسته و فضائل او را ستوده اند،زادگاه او همين روستاي (رودبار ) كه امروزه به بابا شيخ علي تغييير نام يافته بوده.او پس از سير و سفر در اين قريه مقيم شده .وسپس وفات يافته،اما شهرت او بيشتر در مجالست عرفاي بزرگ قرن سوم و چهارم كشور هاي اسلامي بوده و در اين خطه چندان شناخته شده نيست .

در كتابهاي متعددي جسته گريخته سخن او گفته شده ،همچنبن عرفاي بزرگي او را ستوده اند ،از اين سخنان معلوم ميشود كه در زمان حياتش مورد احترام علما و عرفاي جهان اسلام بوده وبجهت سير و سياحت در خطه پهناور اسلامي آن زمان همگان او را مي شناخته اند،بزرگان با او همنشين بوده اند مردان زيادي براي كسب معرفت و حقائق شريعت گرد او جمع ميشده اند،اينك برآنيم تا به نمونه هايي از كفتار و كردار اين عارف رباني اشاره كنيم تا روزنه اي را براي شناخت بيشنر او پيش روي علاقمندان به آداب سلوك عرفاني سرزمينمان گشوده باشيم .

شيخ فريد الدين محمد عطا ر نيشابوري از عرفاي بزرگ قرن هفتم هجري در كتاب تذكرته الاولياء كه در خصوص نام و سخنان وفضائل بسياري از عرفا تحرير شده در خصوص شيخ ابا علي رودباري چنبن نوشته است 0(شيخ اباعلي رودباري آن رنج كشيده مجاهد رحمه الله عليه الرحمه واسعه از كاملا اهل طريقت بوده و از اهل فتوت و ظريفترين پيران و عالم ترين ايشان به علم حقيقت و در معامله و رياضت و كرامت و فراست بزرگوار بود و اهل بغداد جمله حضرت او را خاضع بودند و جنيد بغدادي قائل به فضل او بود .زباني بليغ داشت و در مصر قديم مقيم بودي صحبت جنيد و ابو الحسن نوري و ابن جلاء يافته و او را كلماتي بليغ و اشاراتي عالي است) .

وهمچنین می سراید:


وقــت رفتــن بـــوعلـــی رودبــار

آسمــان را در همــی بگشــاده‌انـد

همچو بلبل قدسیــان خوش سرای

شكر می‌كن پس به شادی می‌خرام

گـرچه این انعام و این توفیق هست

زانكــه می‌گــوید مرا با این چه كار

نیست بــرگم تا چــو اهــل شهوتی

عشق تــو با جــانم اندر هم سرشت

گــر بسوزی همچــو خاكستر مــرا

من تــو را دانم نــه دین نـه كافری

حــاجت این دلشده مــویی بــر آر

صــاحب من در همــه عــالم تویی

گفت جــانم بــر لب آمــد ز انتظــار

در بهشتــم مسنــدی بنهــاده‌انـــد

بانگ مــی‌دادند كه ای عــاشق درآی

زانكه هرگز كس ندیده است این مقام

مــی ندارد جــانم از تحقیــق دسـت

داده‌ای عمــــــر درازم انتظـــــــار

ســر فــرود آرم به انــدك رشــوتی

مــن نه دوزخ دانــم اینجــا نه بهشت

مــن تو را خواهــم تو را دانــم تو را

بگــذرم من زیــن اگــر تو بگــذری

یــك نفس بــا مـن به هم هویی بر آر

ایــن جهان و آن جهــانم هــم تــویی


 

ابو الحسن ديلمي در كتاب( سيرت شيخ كبير)

نقل ميكند كه: ابوعبداله ابن حفيف شيرازي از عرفاي قرن چهارم (متوفي 372ه-ق) سخت به ستايش ابو علي رودباري پرداخته و پس از بازگشت از سفر مصر بر آن بوده است كه به زيارت شيخ معروف ابو علي رودباري در شهر سور برود ابن خفيف سخت به ابو علي رودباري و اخلاق صفات او علاقه مند بوده و پيرامون رفتار و گفتار شيخ سه حكايت از او نقل ميكند .

1-ابو علي درويشي را به جدايي از زشتي و مناهي شرعي نصيحت مي كند و بر احسان و دانستن هرچه بيشتر از واجبات سفارش ميكند .

2- كه جماعتي لباسهاي ابو علي را در مكه پس از خروج از مسجد الحرام از او دزديدند و او صبورانه مي خنديد و ميگفت كه شرم نداريد مرا در حرم خدا برهنه ميكنيد؟تا او را لباس مندرسي در بر كردند .

3- در حلم ابو علي رودباري گفته است: (چنانكه عادت مشايخ است هر روز يكي از انها بخدمت جماعت قيام ميكنند ،چون نوبت به ابو علي رسيد آنچه شرايط خدمت بود بجاي آورد و هيچ فرو گذار نكرد ،در سه شب او را هفتاد بار از خواب بيدار كرده بودند و هر نوبتي كه بيدار مي شد با يشان جواب ميداد،لبيك يا سادتي و هيچ ناراحتي و ملالي از وي ظاهر نگشت سه شبانه روز بدين طريق خدمت كرد كه نه روز آسايش يافت نه در شب ،پس چون زمان آخر رسيد هيچ ملالي بوي راه نيافت ،مشايخ با يك ديگر گفتند كه حركاتي كه ما كرديم پسنديده نبود و از طريقت بدور كه مي خواستيم او را بيازماييم ،اما ابو علي همچنان طريق مزاح پيش گرفت .

و در آخر نقل مي كند كه يكروزدر مكه درويشي از خراسان در ميان مشايخ حاضر شد چون سفره غذا گسترده شد چنانكه رسم اهل تصوف است ابو علي برخاست و كوزه اي آب در دست گرفت و همه را آب ميداد و مزاح ميكرد چون به درويش رشيد با او نيز مزاح كرد درويش در خشم شد و كوزه از دست بو علي گرفت و بر سر وي زد چنانكه خون از سرش جاري شد .مريدان خواستند كه درويش را بيازارند ،اما بو علي گفت الله الله تا او را نرنجانيد و خاطر او را نيازاريد. درويش خجل گشت و از كرده خود پشيمان .ابو علي چون ديد كه درويش خجل گشت،گفته اي برادر آزاد باش ،من مي خواستم كه قدري خون از خود بگيريم (حجامت كنم )كه حرارت بدنم زياد شده است اكنون از حجانت مستغني گشتم كه خون لازم از بدنم خارج شد و ديگر بار با آن درويش مزاح كرد.

محاسن و مكارم اخلاق مشايخ بزرگ چنين بوده است كه از براي رضاي برادري هزار زخم و جراحت بر جان و جسم خود روا ميداشتند و جانب ايشان بر آن خود ترجيح ميدادند .

و اما برخي از سخنان او كه در تذكره الاولياء مكتوب است:

1- تنگ ترين زندان ها همنشيني با نا اهل است.

2- مرد آن بود كه هيچ نخواهد از كونين بجز از حق تعالي.

3- مريد آن بود كه هيچ نخواهد براي خود جز آنكه حق تعالي او را خواسته باشد.

4- هر چيزي را واعظي است ، واعظ دل حياست و فاضل ترين گنج مومن حياست از حق .

نقل است كه گفت:وقتي درويشي نزد ما بود و بمرد او را كفن كرديم خواستم كه كه روي او را باز كنم و بر خاك نهم تا خداي تعالي به غريبي او رحمت كند،چشم باز كرد و گفت :مرا ذليل كردي قبل از آنكه عزيز گرداني گفتم :اي سرور من پس از مرگ زنده شده اي ؟!گفت آري من زنده و محبان خدا زنده باشند ترا اي رودباري فردا ياري دهم.

همو گويد :بنده خدا نيست از چهار نفس 1- نعمتي كه از آن موجب شكر بود 2- منتي كه موجب ذكر بود 3- محنتي كه موجب صبر بود 4- ذلتي كه موجب استغفار بود.

از او پرسيدند صوفي كيست ؟گفت: صوفي ان است كه صوف پوشد بر صفا بچشاند نفس را طعم جفا بيندازد دنيا را از قفا و سلوك كند بر طريق مصطفي صلوات الله عليه .

خواهرش گويد:چون وقت وفاتش رسيد سر بر كنار من داشت چشم باز كرد و گفت :در هاي آسمان گشاده است وبهشت آماده بر ما جلوه ميكند كه يا با علي ما ترا به جايي ميرسانيم كه هرگز درخاطر تو نگذشنه باشد و حوران نثار ها كنند و اشتياق مي نمايند و اين دل ما مي گويد «بحقك لا انظر لغيرك » عمري دراز در انتظار كاري به سر برديم قصد آن نيست كه باز گرديم بر شوتي

همچنين در كتاب طريق الحقايق آمده است: ابو علي احمد ابن ابي قاسم بن منصور رودباري عالم به حقايق شريعت بوده است .

محل زندگي شيخ ابا علي

در كتاب بستان السياحته آمده است:

رود بار نام بلوكي چند است ... ديگر :رودبار اصفهان در كنار زنده رود در ميان تلال اتفاق افتاده ،جايي خوش ،هوايي دلكش و شيخ ابو علي يكي از مشايخ سلسله عليه است در همين رودبار بوده،ودر همين دهكده مدفون است به ده بو علي مشهوركشته.

سنك نوشته اي برديوارسمت چپ مزاربابا نصب شده كه مضمون نوشته روي آن چنين است.

توفيق يافت درعمارت اين بقعه متبركه عارف رباني بابا شيخعلي رود باري عليه الرحمه

(عزت پناه و رفعت شهسوار بيك مرحوم مهتر علي كوچك في1044)

كه حكايت از آن ميكند كه در سال 1044 ه.ق عمارتي بر مزار شبخ توسط فردي بنام مهتر علي كوچك كه با توجه به القاب ذكر شده معلوم ميشود از حكام زمان بوده بنا گرديده كه اكنون خرابه هايي در اطراف صحن و سرا آن عمارت باقي است

اين اثير مورخ مشهور در كتاب الكامل في التاريخ ضمن شرح وقايع سال 322 مينويسد: «در اين سال ابو علي محمد ابن قاسم رودباري وفات يافت »

منابع و ماخذ:

1- تذكره الاوليا ص 90-389نيكلسون -انتشارات دنياي كتاب

2- سيره ابن خفيف شيرازي ص64-60 به تصيح شيمل-طاري انتشارات پيشگام

3- تذكره الولياء ص نيكلسون - شرح حال ابوعلي رودباري

4- طريق الحقايق ص235بنقل از كتاب– دانشمندان وبزرگان اصفهان– مصلح الدين مهدوي

ص 9- 168 5- بستان السياحه – حاج زين العابدين شيرواني ص 299

6- الكامل في التاريخ – ابن اثير